اولين بستري راتين
وقتي ساعت حدود ۲ نيمه شب بعد از چند روز فشار و استرس و كم خوابي با صداي زنگ تلفن از جا كنده شدم و فهميدم حال راتين به خاطر احتمالا خوردن مايع آمنيوتيك خوب نيست و اونو به اتاق مراقبت از نوزادان منتقل كردن سريع و آرام بدون اين كه كسي متوجه بشه لباس پوشيدم و تو اون شب تاريك و سرد تا منزل پدرخانومم فقط دويدم تا ماشينمو بردارم و راهي بيمارستان بشم. البته با چه حالي... نميدونم اون لحظات براتون قابل دركه.........
نظرات:
«masiha» میگوید: |
«rasti adrese webloga yadam raft masiha89.persiangig.com» |
«masiha» میگوید: |
«salam man maman masiha hastam pesar man 5 maheshe va yek weblog dare be ma sar bezanin omidvaram radin kochooloo zood biad klhone» |